حس های ممنوعه🍷🥂۱۳

+خب منتظرم
×من زن اول بابات بودم و جه می رو بدنیا اوردیم......... و اما کار به طلاق کشید......... چون مادرت اومد روز تولدم و......... گفت تو رو توشکمش داره و برای این موضوع خاندان جئون سرش پایین نباشه............ خواست سر من هوو بیاره ..........اما من نذاشتم و طلاق گرفتیم و بعد بدنیا اومدن تو.......... شبش مُرد و جئون برای پایداری خاندان باید زن میگرفت......... و من دوباره اونو بخشیدم........ و البته جه می وقتی ۱۲ سالت بود اون ۱۸ سالش بود شما ۶سال تفاوت سنی داشتین ..........و جه می رفت ژاپن و یکسال بعدش پدرت مرد و
+باشه بسه
چشای سردش بغض داشت چرا پسر دل سنگ که میخواست گریه کنه و سریع پاشد و رفت داخل خونه و پشت سرش مادرش رفت
×کوک وایستا قدمات سریعه
+چیه برو دیگه
×چی
+لیسااااااا
؟بله ارباب
+کیف خانم و بیار
؟چشم
لیسا کیفو به کوک داد
کیف و به سمت زن پرت کرد
+برو گمشو
×وااااااااا
+برووو(با داد)
زن نگاهی به پسر عصبانی انداخت و رفت
و کوک سریع از پله ها بالا رفت و وارد اتاقش شدو درو بست کی باورش میشد پسر سرد همیشه الان قسمت از تختش کز بخوره و گریه کنه چرا چون همه نداشتن مادرو بچه نامشروع بودنش رو سرکوبش میکردن و باعث شد پسر سرد و بی احساس شه
خودشو روی تخت ولو کرد و به سقف خیره شد
+لعنت به همتون
دیگه نمیخوام اون نقاب لعنتی داشته باشم
اما نمیشه(حرفاش الان با داد میشه) نمیشه لعنتی ها نمیشههه شما فقط نقطه ضعف میخواین نقطه ضعف دوباره شروع کرد گریه کردن و مچاله شدن شاید برای ۱۷ ساله که گریه نکرده از دوازده سالگی یعنی؟
اره دقیقا.
دیدگاه ها (۱۷)

حس های ممنوعه🍷🥂۱۴

اشتباه

حس های ممنوعه🍷🥂۱۲

حس های ممنوعه🍷🥂۱۱

ـבو پـآرتـےآ؋ــتـآب گـرבونپآرت : ۱یه قرار بودکایلی از کوک خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط